loading...

آئین مستان

,متن روضه فاطمیه, روضه فاطمیه, متن روضه شهادت حضرت فاطمه, روضه شهادت حضرت فاطمه, شهادت حضرت فاطمه,متن مداحی شهادت حضرت زهرا, مداحی شهادت حضرت زهرا,متن مداحی

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2214 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1734 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1280 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 689 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 627 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 603 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3489 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6702 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2835 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3801 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3236 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3562 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4134 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3672 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7256 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4947 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5887 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4364 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5533 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4177 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1117 زمان : نظرات (0)

صدام می‌کرد، نگاهم تو نگاش افتاد

زمین که خورد، همه عالم به پاش افتاد

امون ای دل....امون ای دل

توی کوچه، میونِ اون همه نامرد

خودش ایکاش، کمربندو رها می‌کرد

بسوز ای دل...بسوز ای دل....

بسوز ای دل، که زهرا پای حیدر سوخت

مگه میشد، به آسونی رها از من؟

نگم دیگه، چه جوری شد جدا از من

امون ای دل.... امون ای دل

 از علی جدا نمیشد...دنبال حیدر می دوید....یه چیزی نباید میگفتم ولی میگم...میگن زن اگر طبیعی وضع حمل کنه روز اول استراحت کنه...فردا کمکش کنند راه بره،براش خوبه...اما اگه یه زنی سقط کرد یه هفته بخوابه...زهرا بلند شد...دنبال حیدر می دوید....می دوید....

بسوز ای دل، که زهرا پای حیدر سوخت

مگه میشد، به آسونی رها از من؟

نگم دیگه، چه جوری شد جدا از من

امون ای دل.... امون ای دل

"علی برگرد"؛ صداش توو گوشَمه انگار

"علی برگرد"، امون از این در و دیوار

علی برگرد....علی برگرد....

"علی برگرد"؛ صداش توو گوشَمه انگار

"علی برگرد"، امون از این در و دیوار

امون ای دل.... امون ای دل

بسوز ای دل، که زهرا پای حیدر سوخت

روضمو خلاصه کنم...گذشت...گذشت....علی یه روزی یاد خاطرات میکرد...

بهم گفتن، به دیوار تکیه می‌داده

بهم گفتن، چجور رو خاکا افتاده

 من یه جمله بگم یا نه؟! یه بار میدونی کجا رو خاکا افتاد؟یه جا که خودش فرمود:آتش زبانه میکشید...صورت من میسوخت..."فَسَقَطتُ لِوجهی..."من با صورت زمین خوردم....یه بار دیگه هم که میدونید چی شد!که شاعر گفت:

به هرجا مادری از شوق دست طفل خود گیرد

در این کوچه گرفته طفل دست مادر خود را....

مادر بلند شو...‌

 بهم گفتن، به دیوار تکیه می‌داده

بهم گفتن، چجور رو خاکا افتاده

امون ای دل.... امون ای دل

بهم گفتن، نگاهش تار می‌دیده

 دست عدو بزرگ تر از صورت من است...

بهم گفتن، نگاهش تار می‌دیده

بهم گفتن، همه‌ش آزار می‌دیده

امون ای دل...امون ای دل

بسوز ای دل، که زهرا پای حیدر سوخت

حالا میخوام از زبون بی بی بگم....اون شبی که علی اومد کنار بسترش...باهم شروع کردن گریه کردن...امیرالمومنین فرمود:چی شده؟!شروع کرد به تعریف کردن....

 حسن دیده، برا اینها چه ها کردم

چقد واسه، همین مردم دعا کردم

امون ای دل...امون ای دل

حسن دیده....توی کوچه زمین خوردم

حسن دیده....چقد واسه علی مُردم

امون ای دل، امون ای دل

 امون ای دل... امون از غربت حیدر

کجا رفتی؟!دیگه کسی جواب سلام من رو نمیدن....کجا رفتی؟!این مردم دیگه علی رو نمیخوان...کجا رفتی؟!که تا آخر عمر میگفت:خدا! من از اینا خسته ام...

دلم تنگه، برا اون طفل شیش ماهه

دلم خونه، خدا از حالم آگاهه

امون ای دل... امون ای دل

خداحافظ، شبای غربت حیدر

خداحافظ، مدینه شهر پیغمبر

خداحافظ....خداحافظ....

امون ای دل، امون از غربت حیدر

 

یا زهرا اگر از الان به اسمت قسم بخورم که نگران زیارت اربعینم گزافه نگفتم....

 سلام آقا ! که الان روبه روتونم

من اینجامو.... زیارت نامه میخونم...

حسین جااانم....حسین جاااانم....

 دلم کربلا میخواد....مدینه که رامون نمیدن...مجلس مادرتونه....خداروشکر که راهم دادن ولی خدایی هیچی دهه اول محرم نمیشه....

سلام آقا ! که الان روبه روتونم

من اینجامو.... زیارت نامه میخونم...

حسین جااانم....حسین جاااانم....

بذار سایه ت همیشه رو سرم باشه

قرار ماااا....شب جمعه حرم بااشه...

شب های جمعه فاطمه

با اضطراب و واهمه

آید به دشت کربلا

آید به دشت نینوا

گوید حسین من چه شد؟

بُنی....بنی....قتلوک....ذبحوک

و من الماء منعوک....

دستتو به نشانه لبیک بلند کن....بلند بگو یا حسین....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 459 زمان : نظرات (0)

راندنِ درماندگان، اصلاً نمی آید به تو
جز عطا ای آسمان،اصلاً نمی آید به تو
دلشکسته آمدم،سویت پناه آورده ام
دل شکستن بی گمان،اصلاً نمی آید به تو
من سرم خورده به سنگ و ناتوان برگشته ام
قهر با این ناتوان،اصلاً نمی آید به تو
حق من این است رسوایم کنی با این وجود
حضرت صاحب زمان،اصلاً نمی آید به تو ...
ما عزادارانِ زهراییم، پس با این حساب
بستن در رویمان،اصلاً نمی آید به تو

دید، حیدر همسرش را مو پریشان، ناله زد:
ای بهارِ من، خزان اصلاً نمی آید به تو
تو ستونِ لشکرِ مردِ غریبِ یثربی
فاطمه! قد کمان،اصلاً نمی آید به تو
دید زینب چوب را روی لبان یار گفت
ای برادر خیزران،اصلاً نمی آید به تو
باید چگونه بشکند بغض گلو را
مردی که نامش خم کند پشت عدو را
دستان ساقی بسته شد بعدش شکستند
در پیش چشمش زیر دست و پا سبو را
در چهره اش پیداست این غم را که زهرا
از او نهان کرده است چندین هفته رو را
این همون علیِ که تا الان،یک به یک، به بچه ها اعلام کرده:آروم گریه کنید، نکنه صدا گریه ی شما رو بشنوند،مادرتون وصیت کرده کسی نفهمه...حالا اسماء داره نگاش میکنه...
سر روی دیوار غریبی،ناله می زد
حالا که فهمیدست اسرار مگو را

هق هق،صدای گریه،وقت شستن دست
هق هق،صدای گریه،آن وقتی که مو را ...
تاره رویِ کبود معلوم شد...
با آب بی معنی است کوثر را بشویند
آری علی با اشکهایش شست او را
همه ی روضه های امشب یه طرف،همین یه مصرع،جا داره دوستای مولا باهاش فریاد بزنن...
خیبر شکن را داغ پهلویی شکسته
دیگر نیازی نیست تا بغضی گلو را ...
یه عمری دشمنا منتظر بودن علی زانوهاش بلرزه، حالا وقتی داره آب می ریزه،تا گفت: "بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله" دست بابا داره میلرزه...
ریحانه ی من چه بر سرت آورده اند
صد بغض به آه همسرت آورده اند
غسل تنت از من چقدر وقت گرفت
یعنی چه به روز پیكرت آورده اند
با دیدن جسمت بدنم می لرزد
با شستن پهلوت تنم می لرزد
با شستن زخم كوچه های نیلی
ای فاطمه دارد حسنم می لرزد
تا حالا از من مخفی کرده بود،بدنش داره میلرزه،الان بابام از همه چی با خبر میشه...
چشمم به غمِ هماره ات افتاده
بر چشمِ پر از ستاره ات افتاده
وقتی كه رسید دست من فهمیدم
در كوچه دو گوشواره ات افتاده


خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 433 زمان : نظرات (0)

دل سراپرده ی محبت اوست

دیده آیینه دار طلعت اوست

من که سر خم نیاورم به دو کون

گردنم زیر بار منت اوست

 دو جور میشه این یک  بیت  رو معنا کرد....معنای اول از زبان ما باشه ..بگیم خانم جان ..تا آخر عمرم مدیونتم منو صدا زدی پا سفره ی روضه هات ..تا آخر دنیاممنونتم، منو قابل دونستی ..مگه امام صادق نفرمود: تاما کسی رو صدا نزنیم ...تا مادر ما کسی رو صدا نزنه....یه معنای دیگه هم از زبان امیرالمومنین خطاب به بی بی دو عالم :

 من که سرخم نیاورم به دو کون

گردنم زیر بارمنّت اوست

 تا نفس آخر گفت زهرا شرمنده تم ...من تو خانه بودم تو پشت در بودی...من تو کوچه ها دستم بسته بود ..تو یه تنه ایستادی،حق علی رو بگیری..تا آخرین نفس ،گردنم زیر بار منّت اوست

 گر من آلوده دامنم چه عجب

همه عالم گواه عصمت اوست

من که باشم در آن حرم که صبا

پرده دار حریم حرمت اوست

 ده ماه روزی پنج بار پیغمبر می آمد در آستانه ی در خانه ی زهرا ،با احترام میگفت "السلام علیکم یا اهل بیت النبوه " این که پیغمبر بود روز آخر رو روزهای آخر عمر همین پیغمبر ،دید هی این جوان در میزنه و اجازه میگیره و بی بی ردش میکنه،بار سوم ،پیغمبر فرمود:دخترم ،این جوان با ادب میدونی کیه از تو اجازه میگیره بیاد ملاقات من ..این برادر من عزرائیل ..ملک الموت..قابض الارواح،فاطمه جان  از هیچ کسی اجازه نمیگیره میره برای قبض روح..میدونی چرا در این خانه رو میزنه..چون تو توی این خانه ای ..خانه ای که فاطمه داره احترام داره..اجازه میخواد..اگر تا آخر دنیا بهش اجازه ندی ،نمی آد داخل..ملائکه اجازه میگرفتن برای رفت و آمد..

 

بی خیالش مباد منظر چشم

زان که این گوشه جای خلوت اوست

هر گل نو که شد چمن آرای

ز اثر رنگ و بوی صحبت اوست

دور مجنون گذشت و نوبت ماست

هر کسی پنج روز نوبت اوست

 خوش بحال اونیکه تو  پنج روزه دنیاش فقط بگه یا زهرا..خوش بحال اونیکه تو این پنج روز دنیا فقط در این خونه گدایی کنه..جای دیگه رو در نزنه ..خوش بحال اونکه تو این پنج روز دنیا،  اسم زهرا سلام الله علیها که میاد به سینه بزنه ، بگه آخ مادر.. خوش بحال اونکه تو ی این پنج روز برای زهرا سلام الله علیها گریه کنه ..زندگی اینطوری قشنگه..

 فقر ظاهر مبین که حافظ را

سینه گنجینه ی  محبت اوست

فدای اون سینه ای که گنجینه ی محبت  ..فدای اون سینه ای که گنجینه ی اسرار..

 سینه ای کز معرفت گنجینه ی اسرار بود

کی سزاوار فشار در بود

 مادر.. مادر..آخ ..فدات بشم مادر ..

باید برای این جمله بمیریم ..اون جمله چیه ...

گفت:فاطمه توی این خونه است  ... نانجیب گفت فاطمه هم تو خونه باشه ... خونه رو با فاطمه آتیش میزنم  ...الهی بشکنه دست  ....

نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست

آهسته از غم تو زمین و زمان شکست

پرسید آسمان چه نوشتی که اینچنین...

گفتم که فاطمه، کمر آسمان شکست

 هجده بهار دیدی و در سوگ تو دلم

بعد از هزار و سیصد و چندین خزان شکست

 ای دل بسوز و بشکن تا باورت شود

حتما دری که سوخته را می توان شکست

  با هر دری که بعد نگاه تو باز شد

انگار در گلوی علی استخوان شکست

 فرمودند :هر وقت زهرا را میدید ،صورتش رو میبوسید ..یه روز دیر وقت اومد.. ام سلمه گفت یا رسول الله چی شده ،گفت :امروز یادم رفت زهرامو بغل  کنم ..یادم رفت صورتشو ببوسم ..آخ...هر جا پیغمبربوسید، یه نشونه زدن ..یا با تازیانه .. یعنی یا رسول الله ..ما هواسمون هست ..حقّ زهراتو ادا میکنیم ،عجب رسمی داره مدینه ..این رسم مال مدینه بود فقط، نه..!!!!این رسم رفت کربلا ...کربلا هم هرجا پیغمبر بوسیده بود ..یا با نیزه ...یا با شمشیر ..یا با سنگ ..یا با چوب و عصا ...حسین....آخ ....یعنی چی هر جا پیغمبر بوسید کربلا زدن...سلمان میگه :میگه من خودم شاهد بودم پیغمبر سر تا پای حسین رو بوسه می زد ،از موهای سرش شروع میکرد، اینقدر بوسید پیغمبر ..که نوشتن یه وقتهایی تو تاریکی ،حسین می آمد ..از نور دندانهاش از نوری که زیر گلوش بود فضا روشن می شد  ..این اثر بوسه های پیغمبر بود ..بگم یا رسول الله..کربلا هیچ عضو سالمی نگذاشتن ..فقط دندونهاش سالم بود ..اونم بی حیا چوب خیزرانش رو برداشت ..نگفت   این لبها رو پیغمبر بوسیده....حسین ....ان شالله یه شب جمعه کربلا بگیحسین ..."السّلام علی الثّغرالمقروع بالقضیب"من نمیگم ..امام زمان عج  میگه "السّلام علی الثّغرالمقروع بالقضیب "امام زمان می فرمایند: سلام به اون دندونهایی که با چوب زدن ...  مقروع بالاتر از زدن..نانجیب چوب نمی زد  ...چوب رو میکوبید روی لبهای حسین ....کاری کرد رقیه بغل کنه سر رو ،دست کشید دید همه دندونها خورد شده...هی زد تو دهنش با دست .......آخ.....حسین ....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 349 زمان : نظرات (0)

اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ،و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی كُلِّ سَاعَةٍ،وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً،حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا

 پر می کشد دوباره دلم در هوای اشک

پر می زند دو مرتبه چشمم برای اشک

اصلاً فقط برا همین اومدیم، کاری به غیر از این نداریم؛اومدیم برا حضرت زهرا گریه کنیم،این توفیقی است که قسمت هر کسی نمیشه،مخصوصاً فاطمیه،دست چینهای حضرت زهرا سلام الله علیهاست...

 وقتی که از زمانه دلم سیر می شود

می خوانمت امام زمان! با صدای اشک

 باران چشم های تو رویایِ آسمان

جانم فدای چشم ترت، ای خدایِ اشک

 قطره به قطره، بارش چشمت، کشان کشان

روضه به روضه برده مرا،پا به پای اشک

خوشبحال اون کسی که این شبها،پا به پای امام زمان ناله میزنه،میگه:وای مادر... خوشبحال اون چشمی که میتونه با مهدیِ فاطمه اشک بریزه

  آباد باد خانه ی آن که رسانده است

دست مرا به دامنِ مشکل گشای اشک

 در روضه هایِ فاطمه در ماتمِ حسین

خاموش دیده ای که نشد مبتلای اشک

 ما سائلانِ خانه ی آتش گرفته ایم

در باز کن که باز رسیده گدایِ اشک

وقتی از آتش گرفتن خانه میخوای روضه بخونی نباید چیزی از روضه جا بمونه،همه ی شما غیرتی هستید،وقتی می فهمید برای یه خانمی اتفاقی افتاده،رو زمین افتاده،هر کی باشه،مؤمنه باشه،دلِ آدم میلرزه،حالا مگه کسی میتونه آروم باشه،وقتی میفهمه اومدن دَرِ خونه ی رسولِ خدا رو آتیش زدن...یکی میگفت: تو این خانه فاطمه است،بچه هایِ پیغمبر هستند...غربت آخه چقدر؟ بعضی ها نوشتن،هنوز بدنِ پیغمبر روی زمین بود این نانجیبا اومدن...گفت:خونه رو با اهل خونه آتیش میزنم...

 تبر با یاسِ پیغمبر در افتاده

 اهل روضه و کنایه می فهمند،گُلِ یاس رو دست بزنی از سر شاخه می افته...

 تبر با یاسِ پیغمبر در افتاده

 رویِ آیینه ی حیدر در افتاده

 اینقدر نانجیب ها دَرِ خونه ی امیرالمؤمنین ازدحام کردن،یه نفر نیست تو همین همسایه ها، که هر شب فاطمه دعاشون می کرد،یه نفر نیست جلو بیاد بگه نانجیب! این خونه همون خونه است که پیغمبر می اومد جلو این خونه دست به سینه میذاشت،صدا میزد:"السلام علیکم یا اهلبیت النبوة"

 مَوَدَّت کرد با او آتش و هیزم

 به میل غاصب منبر در افتاده

لگد آنقدر سنگین بود و شدت داشت

که قبل از ضربتی دیگر،در افتاده

درهای قدیمی رو دیدید؟ وقتی آتیش بگیرن،بسوزن،کم کم میخ ها نمایان میشن...

 حجابِ میخِ در پس رفت،شاکی شد

ز دستِ شعله هایِ بر در افتاده

و قابِ آیه ی لا تحزنِ این بیت

شده صد تکه و از سر در افتاده

سر دیوارها، اهل محل دیدند

که رویِ بچه و مادر در افتاده

میان دست و پاها،رَدِّ خون دیده

هراسان جیغ زد دختر، در افتاده

پسرها از پسِ در بر نمی آیند

که زیر پای ِ یک لشکر،در افتاده

 چهل نفر ریختن تو خونه،مادر پشت در بوده،در کنده شد،این چهل نفر از کجا رد شدن من نمیدونم....اما اینقدر میدونم تا چشمش رو باز کرد،بین در و دیوار دید محسنش رو کشتن،پهلوش رو شکستن،سینه اش مجروح شده،تا چشمش رو باز کرد یه بار نگفت:آخ پهلوم،وای پسرم،اول سئوالی که کرد،فرمود:اسماء علی رو کجا بردن؟گفت: خانوم! اگر زود برسی شاید بتونی مولا رو بگیری،دارن میبرنش تو کوچه ها،با همون حال،یه دست به پهلو...

 دنبالِ حیدر می دوید

از سینه اش خون می چکید

شُکرِ خدا زینب ندید

 اما زینب همه چیز رو دید،جلو چشمش،وقتی فاطمه اومد کمربندِ مولا رو گرفت،فرمود:نمیذارم امامم رو ببرید،مگه زهرا مُرده باشه....به یه اشاره ی فاطمه نوشتن: چهل مردِ عرب رو زمین می افتاد...به رگِ غیرتِ نداشتش بر خورد نانجیب،گفت:چرا ایستادید زهرا آبروتون رو ببره..گفت:چیکار کنم؟ گفت:دست رو کوتاه کن...آه...همه روضه تو این یه بیتِ...

 گردیده بود قنفذ همدست با مغیره

او با غلافِ شمشیر،او تازیانه می زد

 زینب دست روی سر گذاشته،هی صدا میزنه:نزنید،مادرم رو نزن...اینجا وسط کوچه زینب می گفت:نزنید...یه روزی هم بالا تل زینبیه دست روی سر گذاشته بود،التماس می کرد:نزنید..

 لشکریانِ خیره سر

چند نفر به یک نفر

امیرالمؤنین رو از مسجد آوردن بیرون،مولا سرش پایینِ...

 یه خونه میسازم دوباره برا تو

که شاید ببینم بازم خنده هاتو

یه خونه میسازم که توش غم نباشه

یه خونه که قدت دیگه خم نباشه

یه خونه که تو اون برا غصه جا نیست

یه خونه که رویِ درش جایِ پا نیست

یه خون میسازم درش گُر نگیره

که آتیشِ هیزم به چادر نگیره

عزیزِ دلِ من...

بخون از تو چشمام تو شرمندگیمُ

بمون تا بسازم بازم زندگیمُ

یه خونه میسازم برات ای بهارم

همون اول از در میخُ در میارم

یه خونه که دور و برش خار نباشه

رَدِّ دست خونیت رو دیوار نباشه

 سلمان کنارش ایستاده،یه نگاه به سلمان کرد...

 می بینی به گریه دیگه کارم افتاد

دَرِ خونه ی من، رویِ یارم افتاد

عزیزِ دلِ من...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 387 زمان : نظرات (0)

ای محرم اسرار مادر فضه خانم

دراوجِ غم غمخوارِ مادر ، فضه خانم

جایِ خدیجه مادری کردی برایش

گشتی در آتش یارِ مادر ، فضه خانم

بین در و دیوار دیدی که چگونه

خورده گره در کار مادر ، فضه خانم

ازپشت در بیرون کشیدی باچه زحمت

هم مادر و هم بارمادر ، فضه خانم

تنها تو دیدی گیسویِ آتش گرفته

پیشانی تب دار مادر ، فضه خانم

دیدی شیار انداخته در باشتابش

بر نیمی از رخسار مادر ، فضه خانم

چادر گرفتی دورِ او تا که نبیند

زینب تنِ خونبار مادر ، فضه خانم

تا چند هفته پاک میکردی به گریه

خون در و دیوار مادر ، فضه خانم

در کربلا هم دور زینب را گرفتند

گودال شد تکرار مادر ، فضه خانم

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 547 زمان : نظرات (0)

مادر برای عمر کم ات گریه میکنیم

هرشب برای قد خمت گریه میکتیم

هر روز ما برای شما فاطمیه است

پس لحظه لحظه پای غمت گریه میکنیم

ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم

از رفتن قدم به قدم گریه میکنیم

هرجا که دود و آتش و مثمار دیده ایم

از غصه های دم به دمت گریه میکنیم

ما بیخیال سیلی زهرا نمی شویم

پس تا ظهور منتقمت گریه میکنیم

____________

من میخوام به پات تمنا بیارم

اشکمو برا مداوات بیارم

پیش دست تو خجالت میکشم

تو خونه دستمو بالا بیارم

من میخوام مثل بهار گریه کنم

بشینم با ذوالفقار گریه کنم

تو دلت پره منم دلم پره

پس کمی بخواب بزار گریه کنم

اومدن توی خونم قدم زدن

توی کوچه بچه هامو هم زدن

شبا دیگه دور هم جمع نمیشیم

بدجوری زندگیمو بهم زدن

چجوری من پرم و وا بکنم

از زمین همسرمو بلند کنم

توی کوچه زدنت روم نمیشه

پیش مردم سرمو بلند کنم

فاطمه حرف جدایی کم بزن

خودت این وضعیت و بِهم بزن

بچه ها دارن تماشا میکنن

هرطوری شده پاشو قدم بزن

 

وارد مسجد شد بحث این بود چه چیز میتونه یه مرد و مقابل همسرش خجالت زده کنه...یکی گفت مردی که پول نداره ،خونه نداره، گفتن علی عالمِ، دور علی رو گرفتن ،گفتن: همچین سوالی داریم.. حضرت گریه اش گرفت ،فرمود :مرد موقعی مقابل همسرش خجالت میکشه که دستشو ببندن، جلو چشماش ناموسشو بزنن ،بچه های قد و نیم قد گریه کنن، بابا نتونه کاری کنه...

فاطمیه یعنی شبای ناله  ی محرم ،یعنی شبای گریه، امشب داد بزن بگو :مادرمو کشتن... بگن: این همه آدم هستن مادرشونو کشتن، تو چرا داد میزنی ؟بگو آخه مادر من هجده ساله بو،د مادر منو یه بار بین در و دیوار کشتن ، کاش بودم تو کوچه میگفتم: نامرد منو به جای مادرم بزن...

 چنان کمربند علی رو گرفت ،گفت: مگه زهرا مُرده علی رو پا برهنه می بری...؟آی جوونا مادر دستشو دراز کرد...کسی که دنده اش شکسته باشه نمیتونه خوب راه بره و نفس بکشه...کمربند و گرفت چهل نفر میکشن...گفت علی یادته بابام گفت سپرتو بفروش...؟من سپر توام ...چنان کشید چهل نفر رو ی زمین افتادند...نامرد کم آورد دید  یه زنِ مجروح چهل نفر رو زمین انداخته ...یه نگاه کرد تو جمعیت گفت:قنفذ بیا...چه کنم امیر...؟گفت یطوری بزن قدم از قدم برنداره...آنقدر متعدد به بازوی مادر زد تا وقتی که از دنیا می رفت،هی میگفت فضه بازوم درد میکنه...

من یه جا دیگم سراغ دارم یه نامردی غلامشو صدا زد...یه نگاه کرد گفت حرمله....بله امیر چه کنم...؟گفت: مگه سپیدی گلوشو نمیبینی...؟حسین

مریض داری نکردی...همه تا یه مریضی از دنیا میره...میگن:روز آخر خیلی حالش خوب بود...فردا روزی به روایت ۷۵ روز ،بچه هابلند شدن دیدن مادر تو بستر نیست...اومدن دیدن داره خونه رو آب و جارو میکنه..

 

خدا ان شاءالله از مادرامون جدامون نکنه...ایشاالله تا آخرین نفس سر سفره ی مادر باشیم...

 

گفت:اسماء یه کاری میتونی برام بکنی...؟گفت: خانوم من کنیز شمام...فرمود: اگر میتونی برو تنور رو روشن کن...میخوام خودم نون درست کنم...خانوم من درست میکنم...فرمود: بچه ها چند وقته دست پخت منو نخوردن...

خودش نون درست کرد...خونه رو آب و جارو کرد...بچه هاشو حمام کرد، فرستاد برن سمت مسجد...وارد حجره شد ،فرمود: تا چند لخظه دیگه منو صدا کن...اگر دیدی جواب نمیدم زود برو مسجد علی رو خبر کن...روضه من اینه ها...فکر نکن روضه من کوچه است میخوام به اینجا برسی...چند لحظه ای گذشت صدا زدم یا فاطمه...دیدم جواب نمیده...یا زوجة ولی الله...یا اُمَّ الحسنین...دیدم جواب نمیده...به سر و صورتم زدم،اومدم برمسجد...دیدم دوتا آقازاده هراسون از راه اومدن...به ما بگو مادرمون کجاست...؟گفتم: بچه ها بیاین برین غذاتون رو بخورین...میگه :امام مجتبی یه نگاهی کرد...تا حالا کی دیدی ما بی مادر دست تو سفره ببریم...گفتم آقازاده ها از این به بعد باید بی مادر غذا بخورین...یکی میگه مادر من حسنم...یکی میگه مادر من حسینم...میدونی کجا جواب حسین رو داد...؟هلال میگه: وقتی اومدم آب ببرم دیدم شمر داره بیرون میاد...گفت: کجا میری..؟گفتم: حسین رو میخوام سیراب کنم...گفت برگرد من حسین رو سیراب کردم...گفتم چرا دست و پاهات میلرزه...گفت رو سینش نشستم...خنجر رو درآوردم رو حلقوم گذاشتم...هی صدا یه خانومی میومد میگفت...غریب مادر حسین...صدات میخوام برسه ان شاءالله کربلا...این ملائکه صدای تو رو میرسونن حرم حسین...یا حسین

 

تعداد صفحات : 11

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 54
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 304
  • آی پی دیروز : 308
  • بازدید امروز : 2,863
  • باردید دیروز : 2,673
  • گوگل امروز : 29
  • گوگل دیروز : 37
  • بازدید هفته : 10,603
  • بازدید ماه : 71,804
  • بازدید سال : 1,281,728
  • بازدید کلی : 19,787,556